ای منتظر، غمگین مباش، قدری تحمل بیشتر

گردی بپاشد در افق، گویا سواری می رسد

ای منتظر، غمگین مباش، قدری تحمل بیشتر

گردی بپاشد در افق، گویا سواری می رسد

به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر

الا ای محرم!

تو آن خشم خونین خلق خدایی

که از حنجر سرخ و پاک شهیدان برون زد

تو بغض گلوی تمام ستمدیدگان جهانی

که در کربلا، نیمروزی به یکباره ترکید

تو خون دل و دیده‌ی روزگاری

که با خنجر کینه‌توز ستم، بر زمین ریخت

تو خون خدایی که با خاک آمیخت

تو شبرنگ سرخی که در سال‌های سیاهی درخشید

G G G

الا ای محرم!

تو خشم گره خورده‌ی سالیانی،

تو آتشفشانی

تو بر ظلم دشمن گواهی

تو بر شور ایمان پاکان، نشانی

تو هفتاد آیه

تو هفتاد سوره

تو هفتاد رمز حیاتی

تو پیغام فریاد سرخ زمانی

تو، موجی ز دریای عصیان و خشمی

که افتان و خیزان

رسیده است بر ساحل روزگاران

G G G

الا ای محرم!

تو فجری

تو نصری

تویی «لیلة القدر» مردم

تو رعدی، تو برقی، تو طوفان طفّی

تویی غرّش تندر کوهساران

G G G

الا ای محرم!

تو یادآور عشق و خون و حماسه

تو دانشگه بی‌نظیر جهاد و شهادت

تویی مظهر «ثار» و «ایثار» یاران

G G G

الا ای محرم!

به هنگام و هنگامه‌ی هجرت کاروان شهیدان

تو آن راه‌بان روانبخش و مهمان‌نوازی

که در پای رهپوی آزادگان،

لاله‌ی ارغوان می‌فشانی

G G G

الا ای محرم!

به چشم و دل قهرمانان و آزادمردان

که همواره بر ضد بیداد قامت کشیدند

و در صفحه‌ی سرخ تاریخ

زیباترین نقش جاوید را آفریدند

تو آن آشنای کهن یاد و دشمن ستیزی

که همواره در یادشانی

G G G

الا ای محرم!

تو آن کیمیای دگرگونه سازی

که مرگ حیات آفرین را

ـ به نام شهادت ـ

به اکسیر عشقی

که در التهاب سرانگشت سحرآفرینت نهفته است

چو شهدی مصفّا و شیرین

به کام پذیرندگان

می‌چشانی.

 

التماس دعا

 

مهدی یاوران - قسمت چهارم

2- عبادت و بندگی: یاران امام مهدی علیه‌السّلام از پیشوای خود الگو گرفته و روزها و شب‌ها را با ذکر شیرین حق سپری می‌کنند. معرفت و ایمان در قلب‌هایشان ریشه دوانده و ایشان را به خضوع در برابر حق تعالی و تلاش در مسیر بندگی سوق می‌دهد. در این‌جا به بررسی روایاتی که عبادت و بندگی یاوران حضرت را توصیف می‌کند، می‌پردازیم:

الف) پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم در مورد آنان می‌فرمایند:

«مُجِدُّونَ فی طاعةِ الله»؛[1] «آنان در طریق عبودیت اهل جدیت و تلاشند.»

ب) امام علی علیه‌السّلام، عبادت و راز و نیاز یاوران امام مهدی علیه‌السّلام را این گونه ترسیم می‌کنند:

«لَهُم فی اللَّیلِ أصواتٌ، کَأصواتِ الثّواکِلِ حَزَناً مِن خَشیةِ الله قُوّامٌ بِاللَّیلِ صُوّامٌ بِالنَّهارِ»؛[2] «در دل شب، از خشیت خداوند، ناله‌هایی دارند مانند ناله‌ی مادران پسر مرده.»

ج) در روایتی دیگر آمده است:

«رِجالٌ لاینامُونَ اللّیلَ لَهم دوی فی صَلواتهم کَدَوی النَّحلِ یبیتُونَ قیاماً علی أطرافهم و یسَبِّحونَ علی خُیولهم»؛[3] «مردان شب زنده‌داری که زمزمه‌ی نمازشان، مانند نغمه‌ی زنبوران کندو به گوش می‌رسد. شب‌ها را با شب‌زنده‌داری سپری می‌کنند و بر فراز اسب‌ها، خدا را تسبیح می‌گویند.»

د) امام صادق علیه‌السّلام همچنین در مورد آنان می‌فرمایند:

«قُوّامٌ باللَّیلِ صُوّامٌ بالنّهار»؛[4] «شب‌ها را با عبادت به صبح می‌رسانند و روزها را با روزه به پایان می‌برند.»

3- مَحبّت: دل‌های یاران امام مهدی علیه‌السّلام، سرشار از محبت ایشان است. این علاقه‌مندی تا بدان حدّ است که حتّی زین اسب ایشان را مایه‌ی برکت می‌دانند و به آن تبرک می‌جویند: امام صادق علیه‌السّلام می‌فرمایند:

«یتَمَسَّحُونَ بِسَرجِ الإمام یطلبُونَ بِذلک البَرکة»؛[5] «به عنوان تبرک بر زین اسب امام دست می‌کشند.»

به جهت همین عشق آتشین، آنان در آوردگاه رزم، ایشان را مانند نگینی در بر می‌گیرند و جانشان را سپر بلایشان می‌کنند: امام صادق علیه‌السّلام در این‌باره می‌فرمایند:

«یحُفُّونَ بِه و یقُونه بأنفُسِهم فی الحَربِ و یکفُونَهُ ما یریدُ ... .»؛[6] «در میدان رزم، آنان او را در میان می‌گیرند و در جنگ‌ها با جان خود، از ایشان محافظت می‌کنند ... .»

چه بسیار است فاصله‌ی میان ما و یاران او، چرا که ما از جان و حتّی وقت خود، برای ایشان سهمی قرار نداده‌ایم و چه اهداف و آرمان‌هایی از ایشان که به جهت سستی ما بر زمین مانده و چه دعوت‌هایی از ایشان که بی‌پاسخ مانده است؟!!!

4- اطاعت: مقدّم داشتن خواست حضرت، بر خواست خود از دیگر شاخصه‌های یاوران امام مهدی علیه‌السّلام است. امام صادق علیه‌السّلام در این خصوص فرموده‌اند:

«هُم أطوَعُ مِنَ الأمَةِ لِسَیدَها»؛[7] «اطاعت آنان از امام، از فرمانبرداری کنیز در برابر مولایش بیشتر است.»

آنان نیک می‌دانند که حق، با امام است و امام با حق. آنان به بهانه‌ی نواندیشی از امام خود سبقت نمی‌گیرند و گر چه پشت سر ایشان در حرکتند ولی پای از دام‌ها برمی‌گیرند، تا از ایشان فاصله نگیرند. آنان نه تنها مطیع‌اند، بلکه بر خلاف بسیاری که بهانه‌ی فقدان زمینه، امکانات، سختی راه و ... را دارند، از خدمت به ایشان و اهدافشان شانه خالی نمی‌کنند. در اطاعت ایشان، اهل جدیت و تلاشند و برای بر زمین نماندن آرمان‌های ایشان، خود را به آب و آتش می‌زنند و از هیچ کوششی فرو گذاری نمی‌کنند:

«... مُجِِدّونَ فی طاعَتهِ»[8]

5- شجاعت: اگر جهاد و مبارزه جهانی و فراگیر است، پس یاران ایشان هم باید شجاعت و جسارتی در خور و عزم‌هایی پولادین داشته باشند؛ چرا که بدون آن، قدم‌ها یارای حرکت نخواهد داشت. اهل‌بیت علیهم‌السّلام شجاعت آنان را این گونه توصیف می‌کنند:

الف) امام علی علیه‌السّلام می‌فرمایند:

«کُلّهم لیوثٌ قَدخَرَجُوا مِن غاباتِهم لَو أنّهم هَمّوَا بِإزَالةِ الجِبالِ لَأزَالُوهَا مِن مَوَاضِعهَا»؛[9] «همه شیرانی‌اند که از بیشه‌ها خارج شده‌اند و اگر اراده کنند، کوه‌ها را از جا بر می‌کنند.»

ب) امام سجاد علیه‌السّلام می‌فرمایند:

«جُعِلَت قُلُوبُهم کَزُّبُرِ الحدید»؛[10] «دل‌هایشان چون پاره‌های آهن شده است.»

ج) امام باقر علیه‌السّلام می‌فرمایند:

«إنَّ الرّجلُ مِنهم یعطی قُوة أربعینَ رجلاً وَ إِنَّ قَلبَهُ لَأَشَدُّ مِن زُبُرِ الحَدِیدِ وَ لَو مَرّوا بِجِبالِ الحَدیدِ لَقَطَّعُوهَا»؛[11] «به هر کدامشان نیروی چهل مرد داده شده است. اگر به کوه‌های آهن روی آورند، آن‌ها را قطعه قطعه می‌کنند.»

د) امام باقر علیه‌السّلام در مورد شجاعت و دلیری یاران امام مهدی علیه‌السّلام می‌فرمایند:

«أُلقِی الرُّعبُ فی قُلوبِ شیعَتِنا مِن عَدُوِّنا، فَإذا وَقَعَ أمرُنا و خَرَجَ مَهدینا کانَ أحَدُهُم أجری مِنَ اللَّیثِ و أمضی مِنَ السّنانِ و یطَأُ عَدُوَّنا بِقَدَمَتِهِ وَ یقتُلُ بِکَفَّیهِ»؛[12] «امروز ترس و رعب دشمنان ما بر دل دوستان ما افکنده شده و چون امر ما واقع شود و مهدی ما خروج کند، هر کدام از دوستان ما از شیر دلیرتر و از نیزه برّان‌تر شوند و دشمنان را پایمال کنند و با دست و چنگ بکشند.»

 



[1]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 36، ص 207 .

[2]. کامل سلیمان، یوم الخلاص، ج 1، ص 224 .

[3]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 308 .

[4]. کامل سلیمان، یوم الخلاص، ج 1، ص 224 .

[5]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 308 .

[6]. همان .

[7]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 308 .

[8]. پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم، کامل سلیمان، یوم الخلاص، ج 1، ص 223 .

[9]. کامل سلیمان، یوم الخلاص، ج 1، ص 414 .

[10]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 316 .

[11]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 316 .

[12]. حرّ عاملی، اتباة الهداة، ج 7، ص 113 .

کبوتر جمکران

هوا ناجوانمردانه سرد بود. هر از گاهی باد سرد ملایمی، گونه‌هاشو با خشونت نوازش می‌داد. چند روزی از آخرین باری که به جمکران مشرف شده بود می‌گذشت اما این بار با همیشه فرق داشت. خیلی جمکران اومده بود شاید از همه دوستاش بیشتر اما این بار با همیشه فرق داشت. این بار اولین باری بود که شب چهارشنبه جمکران می‌یومد. باورش نمیشد. توی دلش بلوایی به پا شده بود. بی‌صبرانه منتظر دیدن اون گنبد فیروزه‌ای بود. نمی‌دونم همه‌اش می‌گفت: "پس چرا این گنبد معلوم نمیشه." طفلی می‌ترسید که گنبد مهربانی‌هاشو دزدیده باشن. همین که گنبد رو دید با خوشحالی فریاد زد: "اوناهاش! اونجاس! سر جاشه! داره برام دست تکون میده!"

همین که اتوبوس ایستاد به سرعت از اتوبوس پرید پایین. خودشو به سرعت به درب ورودی مسجد رسوند. یکی از بچه‌ها به نام زهرا به شوخی گفت: "بابا یکی جلو اینو بگیره! اگه ولش کنیم از دیوار مسجد بالا میره و گنبد رو می‌ذاره توی جیبشا؛ اون وقت دیگه ما ... "؛ هنوز حرف زهرا تموم نشده بود که دیدن جلوی درب ورودی مسجد وایساده اما داخل نمیره. به گنبد خیره شده بود. پرده‌ی اشکی چشماشو پوشونده بود و اجازه نمی‌داد هیج جا رو غیر از گنبد که توی هاله‌ای از نور غرق بود رو ببینه. کفشاشو در آورد و به یه دستش داد و دل فیروزه‌ایشو هم گذاشت توی یه دست دیگش و آروم آروم به طرف گنبد به راه افتاد. دوستش سارا همه‌اش حواسش بود که مبادا گم بشه به خاطر همین دستش رو گرفت و هر جا می‌رفت با خودش می‌برد. اما اون چشم از گنبد فیروزه‌ای برنمی‌داشت. انگار داشت دنبال چیزی می‌گشت. اونو سارا به طرف چاه عریضه به راه افتادن.چیزی نداشت که توی چاه بندازه. همون اطراف یه جایی روی زمین پیدا کردن و نشستنن. از اونجا میشد گنبد رو به راحتی تماشا کرد. زمین به اونو سارا حسودی می‌کرد به همین دلیل سعی کرد که دمای خودشو سردتر و سردتر کنه. اما اونو سارا این قدر محو تماشا بودن که اصلا یادشون رفته بود که کین و کجا هستن!!! از سارا پرسید: "اگه برای فرج آقا از خودش کمک بخوایم یعنی اون واسطه میشه تا دعای ما به عرش برسه؟" سارا سری تکون داد و گفت: "نمی‌دونم". توی دلش پر از غم و غصه بود اما نمی‌خواست دوستش بویی ببره به خاطر همین از بچه‌هایی حرف می‌زد که سال قبل با هم بودن و حالا به هر دلیلی اینجا نیستن. اسم تک تک دوستاشو برای آقا آورد. برای همه‌ی دوستاش از آقا چیزای خوب خواست. از سارا پرسید: "چرا این گنبد فیروزه‌ای کبوتر نداره؟ حتی بقیع با این‌که گنبد نداره ولی کبوتر داره. اصلا همه‌ی گنبدا کبوتر دارن." سارا جواب داد: "آخه این گنبد تنها گنبدیه که واسه یه امام زنده‌اس." همون موقع یه صدا توی گوشش زمزمه کرد: "پس شماها این‌جا چه کاره‌اید؟!!!"

 

و اما سوغاتی من:

یه دل سبز فیروزه‌ای جمکرانی پیشکش چشمای عاشق جمکرانی شما دوستان.

شب چهارشنبه جمکران به یاد همه بودیم و برای خیلی‌ها با اسم دعا کردیم.

شما که عرفه ما رو از یاد نبردید!!!