إنّا لله و أنّا إلیه راجِعون
تا حالا ندیده بودمش. حتی اسمش رو هم بلد نبودم. اما انگار با من آشنا بود. امروز هفتمین روز درگذشتش بود. اما ذرهای از فوتش ناراحت نشدم چون بهترین نوع مردن نصیبش شد. همون مردنی که منو امثال من باید آرزوشو با خودمون به گور ببریم. حتما براتون جالبه که بدونید منظورم کیه؟ چه جوری مرده که من یکی از پستهای وبلاگم رو به این موضوع اختصاص دادم؟ خوب بذارید براتون بگم:
اسمش لیلا بود و فقط نوزده سال داشت. یه روز از همین روزای قشنگ خدا، امام حسین (ع)، لیلا و خانوادهاش رو دعوت میکنه کربلا. لیلا هم کولهبار عاشقی رو میبنده و راهی کربلا میشه. روزای آخر سفر بوده و لیلا انگار میره که غزل خداحافظی رو واسه آقا بخونه.
انگار لیلا یه غمی داره؛ لیلا از چیزی ناراحته؛ یه چیزی لیلا رو آزار میده!
یادمه وقتی هم سن و سال لیلا بودم تنها چیزی که فکرم رو پریشون کرده بود مسأله کنکور بود. اما لیلا کنکور و این جور چیزا براش مهم نبود. مسأله خیلی جدیتر از این حرفا بود. لیلا گریه میکرد. ناله میکرد.
لیلا خجالت میکشه. از آقا سید الشهدا که دست گل نارنینش مهدی (ع) رو میون ما ... !!! لیلا خجالت میکشه؛ به خاطر مردم و نامردمیهاشون. مگه مردم چیکار کردن؟
مردم ما که هر روز دعای عهد میخونن. مردم ما که هر جمعه به آقا سلام میدن. ذکر قنوتشون اللهم عجل لولیک الفرج هس. پس لیلا چشه؟
لیلا با خودش زمزمه میکرد که:
شنیدهام که گفتهای که شیعیان مرا به قدر آب هم طلب نمیکنند. از این سخن دلم گرفت. بدون آب میتوان حیات را به لطف حق به سر نمود؛ بدون تو نمیتوان ممات هم طلب نمود!!!
لیلا دردش این بود که مردم هر روز صبح با خوندن دعای عهد با آقا عهد میکردن که دروغ نگن، غیبت نکن، ... نکن و در عوض همون کارایی کنن که هم خدا رو خوش مییاد و هم بنده خدا رو. اما تا روز رو به شب برسونن ... .
لیلا حسابی دلگیر بود. خسته بود. دیگه رمقی برای زندگی کردن نداشت. از اینکه بخواد دست خالی برگرده و بشه مثل ما، بیزار بود.
خوش به حالش!!! میدونید چی شد؟
لیلا از زیارت برمیگرده هتل. سردرد شدیدی میگیره که کارشو به بیمارستان میکشونه. اما قبل از طلوع آفتاب به آفتاب میپیونده. حالا هم توی کربلا و توی زمین آقا سید الشهدا ... .
میگن آقا یه تکه از سرزمین کربلا رو خریده بودن و قبل از شروع جنگ از یارانشون میپرسن که آیا میدونید اینجا کجاست؟
واقعا اونجا کجاست؟؟؟!!!
حالا تنها یادگار لیلا یه نوار ویدئویی از مراسم تدفینشه. البته بعد از فوت لیلا یه اتفاقاتی برای خانواده داغدار لیلا میافته که شاید بشه اسم معجزه رو روش گذاشت.
مولای من!
یعنی میشه لحظه مرگ من بعد از لحظه دیدارت باشه؟ یعنی میشه منم در رکاب تو بمیرم؟ یعنی میشه منم با عشق تو بمیرم؟
مولای من!
مددی! ما به تو محتاجیم و نیازمند. نیاز ما به قدر کرم شماست. ما را رها نکنید، دوست داریم همچنان اسیر شما باشیم، بستهی درگاهتان، دلبستهی مودتتان.
اگر حجاب ظهورت حضور پست من است
دعا بکن که بمیرم
چرا نمیآیی؟
اللهمَّ عجِّل لولیِّکَ الفرج
در پگاهی به وسعت تمامی صبحها؛
در شفقی به پهنای تمام هستی؛
با چشمانی خیس،
از تمام چشمههای منتظر،
چشم به راهت داریم؛
تا بیایی و بودنمان را دلیل راه شوی؛
به یمن آمدنت،
شعف به وجد در آمد؛
انتظار از شوق گریست؛
صبر جامه دران شد؛
و ما بر نیمه ره جادهی هستی،
با دستانی سر ریز اشک و نیایش،
در انتظارت هستیم.
میلاد با سعادت یگانه منجی عالم بشریت، قطب عالم امکان، امان زمین و زمان، حضرت ولی عصر (عج)
بر تمامی مسلمین جهان مبارک باد.
راستش را به ما نگفتند یا لااقل همهی راست را به ما نگفتند.
گفتند: تو که بیایی خون به پا میکنی، جوی خون به راه میاندازی و از کشته پشته میسازی و ما را از ظهور تو ترساندند.
همه پیش از آنکه نگاه مهر گستر و دستهای عاطفهی تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند.
کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که بر پس این دریای خون نشسته است، چگونه ساحلی است؟!
کسی به ما نگفت که وقتی تو بیایی:
پرندگان در آشیانههای خود جشن میگیرند و ماهیان دریاها شادمان میشوند و چشمهساران میجوشند و زمینچندین برابر محصول خویش را عرضه میکند.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
دلهای بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت میکنی و عدالت بر همه جا دامن میگسترد و خدا به واسطهی تو دروغ را ریشهکن میکند و خوی ستمگری و درندگی را محو میسازد و طوق ذلت بردگی را از گردن خلایق برمیدارد.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
ساکنان زمین و آسمان به تو عشق میورزند، آسمانش بارانش را فرو میفرستد، زمین، گیاهان خود را میرویاند ... و زندگان آرزو میکنند که کاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقی را میدیدند و میدیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین فرو میفرستد.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
همهی امت به آغوش تو پناه میآورند همانند زنبوران عسل به ملکهی خویش.
به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی:
رفاه و آسایشی میآید که نظیر آن پیش از این نیامده است. مال و ثروت آنچنان وفور مییابد که هر که نزد تو بیاید فوق تصورش، دریافت میکند.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
اموال را چون سیل جاری میکنی و بخششهای کلان خویش را هرگز شماره نمیکنی.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
هیچکس فقیر نمیماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند میگردند و پیدا نمیکنند. مال را به هر که عرضه میکنند، میگوید: بینیازم.
ای محبوب ازلی و ای عشق آسمانی!
ما بیآنکه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینهی فاضلهی حضور تو را بشناسیم تو را دوست میداشتیم و به تو عشق میورزیدیم.
که عشق تو با سرشتها عجین شده بود و آمدنت طبیعیترین و شیرینترین نیازمان بود (و هست).
ظهور تو بیتردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.
کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد
هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد
سید مهدی شجاعی