ای منتظر، غمگین مباش، قدری تحمل بیشتر

گردی بپاشد در افق، گویا سواری می رسد

ای منتظر، غمگین مباش، قدری تحمل بیشتر

گردی بپاشد در افق، گویا سواری می رسد

مهدی یاوران - قسمت سوم

ویژگی‌های یاوران حضرت در آیینه‌ی روایات

1- بینش عمیق: یاران امام مهدی علیه‌السّلام از بینشی عمیق و ژرف، نسبت به خداوند، امام، انسان و هستی برخوردارند:

الف) بینش عمیق نسبت به حق تعالی

اساسی‌ترین ویژگی یاران امام مهدی علیه‌السّلام، معرفت عمیق نسبت به خداوند متعال است. این معرفت آن چنان استوار است که نه شبهات در آن خللی ایجاد می‌کند و نه تردیدها و شک‌ها در حریمش راه می‌یابد. امام علی علیه‌السّلام می‌فرمایند:

«رجالٌ مؤمنونَ عَرَفُوا اللهَ حقَّ معرِفَتهِ و هم أنصارُ المهدی فی آخرِ الزمان»؛[1] «مردانی که خدا را آن چنان که شایسته است، شناخته‌‌اند، و آنان یاوران مهدی علیه‌السّلام در آخرالزّمان‌اند.»

همچنین امام صادق علیه‌السّلام در وصف یاران امام زمان عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف می‌فرمایند:

«رجالٌ کأنَّ قُلوبُهم زُبُرَ الحدیدِ لایشُوبُها شکٌ فی ذاتِ اللهِ أشدُّ مِنَ الحَجَر»؛[2] «آنان مردانی‌اند که گویا دل‌هایشان پاره‌های آهن است و از سنگ سخت‌ترند و هیچ تردیدی در ذات خداوند ندارند.»

این باور آن قدر با صلابت و استوار است که مرارت‌ها و مصیبت‌ها، در آن خللی ایجاد نمی‌کند و بلاها و امتحانات، آرامش آن‌ها را به تلاطم نمی‌افکند و شبهات و سؤالات در آن رخنه‌ای ایجاد نمی‌کند. آنان، از سرچشمه‌ی توحید ناب، سیرابند و به حضرت حق- آن چنان که شایسته است- اعتقاد دارند. امام علی علیه‌السّلام در این‌باره می‌فرمایند:

«فَهُمُ الّذینَ وحَّدوا اللهََ حقَّ تَوحیدهِ»؛[3] «آنان به وحدانیت خداوند، آن چنان که حق وحدانیت اوست، اعتقاد دارند.»

حرم دل‌هایشان را بت‌های نفس، ثروت، و مقام نیالوده و در آن حریم امن، جز خداوند حضور ندارد. نتیجه‌ی این بینش عمیق، ایمان و تقواست. این دو را هم در چهره‌ی عبادت‌ها و راز و نیازشان می‌توان دید و هم در آیینه‌ی تلاشی که در طریق عبادت و بندگی حضرت حق دارند.

ب) بینش عمیق نسبت به امام علیه‌السّلام

یاران امام مهدی علیه‌السّلام، امام خود را می‌شناسند و به او اعتقاد دارند. امام سجاد علیه‌السّلام در این خصوص فرموده‌اند:

«... القَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ»؛[4] «آنان به امامت امام مهدی علیه‌السّلام اعتقاد راسخ دارند.»

این معرفت شناخت شناسنامه‌ای و دانستن نام و نشان ایشان، و دانستن اسم پدر و مادر و محلّ تولّد ایشان نیست؛ بلکه معرفت به «حق ولایت» است. یعنی، فهم این حقیقت که ایشان از من، به من نزدیک‌تر و سزاوارترند.

نتیجه‌ی این بینش عمیق، محبت و اطاعت است.

ج) بینش عمیق نسبت به انسان و هستی

یاران حضرت در اهداف بلند پایه و حرکت فراگیرشان، آرمان‌های کم ارزش و اهداف کم مایه را دنبال نمی‌کنند. با تأمل در خویشتن و استعدادهای شگفت‌انگیزشان، قدر و عظمت خود را می‌یابند و مسیر بودن دنیا و سالک بودن خویش را می‌فهمند. آنان با این نگاه به معبودی پیوند می‌خورند که از تمام کاستی‌ها و زشتی‌ها مبرّا است و می‌تواند آنان را سرشار و ظرفیت‌هایشان را تکمیل کند.

عمق و ژرفای این نگاه آنان را از سیل امتحانات، سرفرازانه بیرون می‌برد:

«إنَّ أصحابَ طالوت إبتَلوا بالنّهرِ الّذی قالَ الله تعالی: «مُبتَلِیکُم بِنَهَر» و إن أصحاب القائم یبتَلُونَ بمثل ذلک»؛[5] «سپاهیان طالوت، با نهر آبی آزمایش شدند، همان که خداوند درباره‌اش می‌فرماید: «(خداوند) شما را با نهر آبی می‌آزماید»، و یاران امام مهدی علیه‌السّلام نیز مثل آنان آزمایش می‌شوند.»

همچنین این اعتقاد و نگرش آنان را مشتاق شهادت و لقای الهی می‌کند: از امام صادق علیه‌السّلام روایت شده است که:

«... و یمُنُّونَ أن یقتَلُوا فی سبیل الله»؛[6] «آرزو می‌کنند که در راه خدا به شهادت برسند.»

دوستان!

روز عرفه، قم، به یادتون هستم. شما هم ما رو یاد کنید و از دعای خیرتون ما رو بی‌بهره نذارید.

 



[1]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 57، ص 229 / صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ص 611 .

[2]. همان، ج 52، ص 308 .

[3]. کامل سلیمان، یوم الخلاص، ص 224، به نقل از بشارة الاسلام، ص 220 .

[4]. صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ص 244 / علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 36، ص 386 .

[5]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ب 27، ص 336 .

[6]. همان، ص 308 .

ما، در انتظار رؤیت خورشیدیم

«اینو شنیدی اگه تصمیم نگیری، برات تصمیم می‌گیرن؟؟؟»؛ «باز باید سرنوشت از سر نوشت»؛ «من از جنس خودتان هستم»؛ «چشم‌ها را باید شست، خادمان را باید دید»؛ «مردم خواهی، ماندگارترین اندیشه‌ی ماست»؛ «ما می‌گوییم از زبان شما، آنچه را که باید گفت» ... .

اینا شعارای رنگارنگیه که کاندیداها روی پوسترهای رنگارنگشون با ژست‌های عوام فریبانه، حک کرده‌اند و چه بی‌رحمانه طی چند روز، چهره‌ی شهر رو به زشت‌ترین و کثیف‌ترین شکل ممکن بدل کردند.

نمی‌دونم اینایی که با این شعارای زیبا و رنگارنگ، شهر زیبا رو به زشتی آرایش کردن، چه‌طور می‌تونن تضمین کنن که شهر رو آباد خواهند کرد؟؟؟!!!

کاندیداهایی که به خاطر پست و مقام حاضرن ـ با نوشتن آیات قرآن کریم و حک کردن پرچم ایران مزیّن به آرم الله اکبر ـ خواسته یا ناخواسته موجبات بی‌احترامی به کتاب مقدس قرآن کریم و ... را فراهم آورند، چه‌طور می‌تونن در برابر تجاوز بیگانگان و تهاجم فرهنگی مقابله کنن؟؟؟!!!

اصل انتخابات خوبه و اینکه سیاستمداران و تحصیل‌کردگان قلبشون برای کشورشون بتپه و بتونن مشکلات رو توی جلسات مختلف بررسی و حل کنن فوق‌العاده است.

من هم به تبعیت از این حرکت مقدس در انتخابات شرکت کردم.

آقای مهربانی‌ها!

اهدافشون رو دیدین؟؟؟!!! شعاراشون رو خوندین؟؟؟!!!

کاش فقط یک نفر، فقط یک نفر، هدفش رفع بزرگ‌ترین مشکل جامعه بود!!!

کاش فقط یک نفرشون، شعارش آماده‌سازی زمینه‌ی ظهور تو بود!!!

مشکل طولانی شدن غیبت، بزرگ‌ترین مشکل مشترک همه‌ی دنیاست که کمتر کسی بهش فکر می‌کنه!!!

همه هدفشون رو گم کردن؛ ساده بگم: تو رو گم کردن!!!

این مشکل بزرگ رو، توی هیچ جلسه‌ای مطرح نمی‌کنن!!!

یادمه پیرمرد لبو فروش می‌گفت:

«اگر آقا بیاید، برای آقازاده‌ها بد می‌شود!!!»

راست هم می‌گفت و چه زیبا گفت.

امروز من هم به پای صندوق رأی رفتم.

به تو رأی دادم!!!

روی برگه‌ی رأیم نوشتم:

«ما، در انتظار رؤیت خورشیدیم

همه از خداییم ...

إنّا لله و أنّا إلیه راجِعون

تا حالا ندیده بودمش. حتی اسمش رو هم بلد نبودم. اما انگار با من آشنا بود. امروز هفتمین روز درگذشتش بود. اما ذره‌ای از فوتش ناراحت نشدم چون بهترین نوع مردن نصیبش شد. همون مردنی که منو امثال من باید آرزوشو با خودمون به گور ببریم. حتما براتون جالبه که بدونید منظورم کیه؟ چه جوری مرده که من یکی از پست‌های وبلاگم رو به این موضوع اختصاص دادم؟ خوب بذارید براتون بگم:

اسمش لیلا بود و فقط نوزده سال داشت. یه روز از همین روزای قشنگ خدا، امام حسین (ع)، لیلا و خانواده‌اش رو دعوت می‌کنه کربلا. لیلا هم کوله‌بار عاشقی رو می‌بنده و راهی کربلا میشه. روزای آخر سفر بوده و لیلا انگار می‌ره که غزل خداحافظی رو واسه آقا بخونه.

انگار لیلا یه غمی داره؛ لیلا از چیزی ناراحته؛ یه چیزی لیلا رو آزار میده!

یادمه وقتی هم سن و سال لیلا بودم تنها چیزی که فکرم رو پریشون کرده بود مسأله کنکور بود. اما لیلا کنکور و این جور چیزا براش مهم نبود. مسأله خیلی جدی‌تر از این حرفا بود. لیلا گریه می‌کرد. ناله می‌کرد.

لیلا خجالت می‌کشه. از آقا سید الشهدا که دست گل نارنینش مهدی (ع) رو میون ما ... !!! لیلا خجالت می‌کشه؛ به خاطر مردم و نامردمی‌هاشون. مگه مردم چی‌کار کردن؟

مردم ما که هر روز دعای عهد می‌خونن. مردم ما که هر جمعه به آقا سلام می‌دن. ذکر قنوتشون اللهم عجل لولیک الفرج هس. پس لیلا چشه؟

لیلا با خودش زمزمه می‌کرد که:

شنیده‌ام که گفته‌ای که شیعیان مرا به قدر آب هم طلب نمی‌کنند. از این سخن دلم گرفت. بدون آب می‌توان حیات را به لطف حق به سر نمود؛ بدون تو نمی‌توان ممات هم طلب نمود!!!

لیلا دردش این بود که مردم هر روز صبح با خوندن دعای عهد با آقا عهد می‌کردن که دروغ نگن، غیبت نکن، ... نکن و در عوض همون کارایی کنن که هم خدا رو خوش می‌یاد و هم بنده خدا رو. اما تا روز رو به شب برسونن ... .

لیلا حسابی دلگیر بود. خسته بود. دیگه رمقی برای زندگی کردن نداشت. از اینکه بخواد دست خالی برگرده و بشه مثل ما، بیزار بود.

خوش به حالش!!! می‌دونید چی شد؟

لیلا از زیارت برمی‌گرده هتل. سردرد شدیدی می‌گیره که کارشو به بیمارستان می‌کشونه. اما قبل از طلوع آفتاب به آفتاب می‌پیونده. حالا هم توی کربلا و توی زمین آقا سید الشهدا ... .

میگن آقا یه تکه از سرزمین کربلا رو خریده بودن و قبل از شروع جنگ از یارانشون می‌پرسن که آیا می‌دونید اینجا کجاست؟

واقعا اونجا کجاست؟؟؟!!!

حالا تنها یادگار لیلا یه نوار ویدئویی از مراسم تدفینشه. البته بعد از فوت لیلا یه اتفاقاتی برای خانواده داغدار لیلا می‌افته که شاید بشه اسم معجزه رو روش گذاشت.

مولای من!

یعنی میشه لحظه مرگ من بعد از لحظه دیدارت باشه؟ یعنی میشه منم در رکاب تو بمیرم؟ یعنی میشه منم با عشق تو بمیرم؟

مولای من!

مددی! ما به تو محتاجیم و نیازمند. نیاز ما به قدر کرم شماست. ما را رها نکنید، دوست داریم همچنان اسیر شما باشیم، بسته‌ی درگاهتان، دلبسته‌ی مودتتان.

اگر حجاب ظهورت حضور پست من است

دعا بکن که بمیرم

چرا نمی‌آیی؟